حدیث، شعر و فضائل اهل بیت علیهم السلام

✅ اشعار مذهبی
✅ نشر معارف و احادیث اهل بیت
✅ فضایل اهل بیت از کتب اهل خلاف
✅ تقویم شیعه

کانال تلگرام:
http://telegram.me/Hadis_Sher_Fazael

آخرین نظرات

اسامی و القاب و کنیه‌های امام زمان علیه السلام و وجه تسمیه آن‌ها


دوم: اصل


شیخ کشی در رجال خود، روایت کرده از ابی حامد بن ابراهیم مراغی که گفت: نوشت ابو جعفر بن احمد بن جعفر قمی عطار: «نبود از برای او ثالثی در زمین در قرب به «اصل» و توصیف نمود ما را برای صاحب ناحیه؛ جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردی به آن، ابا حامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدیم حالتی را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را برای او به احسن از آن و خالی ندارد او را از تفضل خود بر او، خداوند ولی او باشد، بر او باد بیشتر سلام و مخصوصه تو را.» ابو حامد گفت: «این در رقعه‌ای طولانی بوده و در آن امر و نهی بود به سوی برادرزاده کثیر. در رقعه مواضعی بود که آن را مقراض کرده بودند و داده شد رقعه، به هیأت خود به علان بن حسن رازی.»


نوشت مردی از اجله برادران ما که او را می‌نامیدند حسن بن نضر، آنچه را که بیرون آمده بود در حق ابی حامد، فرستاد او را به سوی پسرش، ظاهر آن است که مراد از «اصل» و صاحب ناحیه و صاحب توقیع، امام عصر علیه السلام باشد.


روایت کلینی از حسن بن نضر


حسن بن نضر، همان است که شیخ کلینی، در باب مولد آن جناب علیه السلام روایت کرده از سعد بن عبد الله که گفت: حسن بن نضر و ابو صدام و جماعتی، بعد از وفات حضرت امام حسن علیه السلام سخن گفتند در باب آنچه در دست وکلا است و اراده کردند که فحص کنند در باب حجت زمان. پس حسن بن نصر به نزد ابو صدام آمد و گفت: «من اراده دارم که حج کنم.» ابو صدام به او گفت: «حج را در این سال تأخیر بینداز!» حسن گفت که: «من در خواب هراسان می‌شوم، یعنی خواب هولناک می‌بینم و ناچارم از بیرون رفتن.» و به احمد بن یعلی بن حماد وصیت کرد و از برای ناحیه، مالی به او داد و گفت: از دست خود بیرون مکن مگر بعد از تبین امر.» حسن گفت: من چون وارد بغداد شدم، خانه‌ای کرایه کردم و در آن خانه آمدم؛ پس بعضی از وکلا، جامه‌ای چند و قدری اشرفی نزد من آورده، گذاشت. من به او گفتم: «این چه چیز است؟» گفت: «همان است که می‌بینی.» پس دیگری مثل آن آورد و دیگری، تا آنکه خانه پر شد. آنگاه احمد بن اسحاق با تمام آنچه نزد او بود، آمد. تعجب کردم و متفکر ماندم. پس وارد شد بر من رقعه آن مرد، یعنی حضرت صاحب علیه السلام که چون از روز، فلان قدر بگذرد آنچه با تو است حمل کن، یعنی بردار و متوجه سر من رأی (سامرا) شو. پس برداشتم آنچه نزد من بود و رحلت (سفر) نمودم و در راه شصت نفر دزد بودند که قافله را برهنه می کردند. من گذشتم و خداوند مرا نجات داد از آن. پس وارد سامره شدم و فرود آمدم و رقعه به من رسید که: «آنچه با تو است بردار و بیاور!» من آن‌ها را در سله‌های حمال‌ها گذاشتم، چون به دهلیز خانه رسیدم، غلام سیاهی را دیدم که ایستاده. به من گفت: «تو حسن بن نضری؟» گفتم: «آری!» گفت: «داخل خانه شو!» و من داخل خانه شدم و سله‌های حمال‌ها را خالی کردم. در کنج خانه، نان بسیاری دیدم. به هر یک از حمال‌ها یک قرص نان دادم. بیرون رفتند. اطاقی را دیدم که پرده بر آن آویخته بود و از آنجا مرا کسی ندا کرد که: «ای حسن بن نضر! خدای را حمد کن بر آنچه بر تو منت گذاشت؛ شک مکن که شیطان می‌خواهد تو شک کنی.» دو جامه برای من بیرون فرستاد و فرمود: «بگیر این را ! پس زود است که محتاج شوی به آن دو.» من آن دو جامه را گرفتم و بیرون آمدم. سعد بن عبد الله گفت: «حسن برگشت و در ماه رمضان فوت شد و در آن دو جامه، او را دفن کردند.»


ظاهراً خبر اول متعلق است به حضرت امام حسن علیه السلام .


در کتب رجالیه، مذکور است که مراد از «اصل» امام است و به همین خبر استشهاد نمودند. گویا معین نشد که خبر، متعلق به کدام یک از ایشان است، لکن در اراده امام، از آن سخنی نیست و وجه بودن امام عصر علیه السلام یا هر امامی، اصل ظاهر است، چه ایشانند اصل هر علم و خیر و برکت و فیض، هیچ حقی در دست احدی نیست مگر آنکه منتهی شود لابد به ایشان و نعمتی به احدی نمی‌رسد مگر به سبب ایشان و مرجع و ملاذ عبادند در دنیا و برزخ و آخرت. مقصود اصلیند از خلقت جمیع عوالم علویه و سفلیه.


نجم ثاقب، تالیف میرزای نوری، جلد ۱، صفحه ۸۶-۸۸، چاپ انتشارات کتاب جمکران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی