حدیث، شعر و فضائل اهل بیت علیهم السلام

✅ اشعار مذهبی
✅ نشر معارف و احادیث اهل بیت
✅ فضایل اهل بیت از کتب اهل خلاف
✅ تقویم شیعه

کانال تلگرام:
http://telegram.me/Hadis_Sher_Fazael

آخرین نظرات

۲۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فضائل اهل بیت» ثبت شده است


اگر مردم بر دوستی امیر المومنین علیه السلام جمع می‌شدند...


خوارزمی و ابو شجاع دیلمی از علمای اهل تسنن روایت کرده‌اند:


۳۹ـ وأخبرني شهردار هذا اجازة ، أخبرنا أبي ، حدثنا أبو طالب الحسيني ، حدثنا أحمد بن محمد بن عمر الفقيه الطبري ، حدثني أبو الفضل محمد بن عبد الله الشيباني ، حدثنا ناصر بن الحسين بن علي ، حدثنا محمد بن منصور ، عن يحيى بن طاهر اليربوعي ، حدثنا أبو معاوية ، عن ليث بن أبي سليم ، عن طاوس ، عن ابن عباس قال : قال رسول الله : لو اجتمع الناس على حب علي بن أبي طالب لما خلق الله النار .


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اگر همه‌ی مردم بر محبت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) جمع می‌شدند، خدای تعالی جهنم را نمی‌آفرید.


المناقب، تألیف موفق بن احمد خوارزمی، صفحه ۶۷


الفردوس بمأثور الخطاب، تألیف ابو شجاع دیلمی، جلد ۳، صفحه ۳۷۳


  • مصطفی جمشیدی


تنها جواز عبور از صراط، ولایت امیر المومنین است (به روایت اهل تسنن)


محب الدین طبری از علمای اهل تسنن به نقل از اربعین حاکمی روایت کرده است:


وعن علي قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا جمع الله الأولين والآخرين يوم القيامة ونصب الصراط على جسر جهنم ، ما جازها أحد حتى كانت معه براءة بولاية علي بن أبي طالب. خرجه الحاكمي في الأربعين.


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آن هنگام که خداوند اولین و آخرین را در روز قیامت گرد هم می‌آورد و پل صراط بر روی جهنم نصب می‌گردد، هیچ کس از آن عبور نمی‌کند مگر آنکه جوازی با ولایت علی بن ابی طالب (علیهما السلام) با خود همراه داشته باشد.


الریاض النضرة، تألیف محب الدین طبری، جلد ۳، صفحه ۱۳۰، چاپ دار الکتب العلمیة

  • مصطفی جمشیدی


تنها راه رسیدن به توحید معصومین می‌باشند


ثقة الاسلام کلینی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۱۰- محمد بن أبي عبد الله رفعه، عن يونس بن عبد الرحمن، قال: قلت لأبي الحسن الأول عليه السلام: بما أوحد الله؟ فقال: يا يونس لا تكونن مبتدعا، من نظر برأيه هلك، ومن ترك أهل بيت نبيه صلى الله عليه وآله ضل، ومن ترك كتاب الله وقول نبيه كفر.


یونس بن عبد الرحمن گوید: به امام کاظم علیه‏ السلام عرض کردم توحید الهی را چگونه بیابم؟ فرمودند: در علم توحید و خداشناسى بدعت‏گذار مباش و در این راه با پاى خود گام مزن، هر کس بر اساس نظر خویش بنگرد هلاک خواهد شد، و هر کس اهل بیت پیامبرش را واگذارد گمراه خواهد شد، و هر کس کتاب خدا و گفتار رسولش را وانهد کافر خواهد شد.


الکافی، تألیف ثقة الاسلام کلینی، چاپ دار الکتب الاسلامیة، جلد ‏۱، صفحه ۵۶

  • مصطفی جمشیدی

معجزه امام هادی علیه السلام و اسلام آوردن مسیحی


روى الطبري الشیعي رحمه الله: ٣٨٢ / ١٥ - وحدثني أبو عبد الله القمي، قال: حدثني ابن عياش، قال: حدثني أبو الحسين محمد بن إسماعيل بن أحمد الفهقلي الكاتب بسر من رأى سنة ثمان وثلاثين وثلاثمائة، قال: حدثني أبي قال: كنت بسر من رأى أسير في درب الحصاء فرأيت يزداد النصراني تلميذ بختيشوع وهو منصرف من دار موسى بن بغا، فسايرني وأفضى بنا الحديث إلى أن قال لي: أترى هذا الجدار، تدري من صاحبه ؟ قلت: ومن صاحبه ؟ قال: هذا الفتى العلوي الحجازي. يعني علي بن محمد بن الرضا عليه السلام وكنا نسير في فناء داره، قلت ليزداد: نعم فما شأنه ؟ قال: إن كان مخلوق يعلم الغيب فهو. قلت: وكيف ذلك ؟ قال: اخبرك عنه بأعجوبة لن تسمع بمثلها أبدا، ولا غيرك من الناس، ولكن لي الله عليك كفيل وراع أنك لا تحدث به عني أحدا، فإني رجل طبيب ولي معيشة أرعاها عند هذا السلطان. و بلغني أن الخليفة استقدمه من الحجاز فرقا منه لئلا ينصرف إليه وجوه الناس، فيخرج هذا الامر عنهم. يعني بني العباس. قلت: لك علي ذلك، فحدثني به وليس عليك بأس، إنما أنت رجل نصراني، لا يتهمك أحد فيما تحدث به عن هؤلاء القوم، وقد ضمنت لك الكتمان. قال: نعم، اعلمك أني لقيته منذ أيام وهو على فرس أدهم، وعليه ثياب سود، وعمامة سوداء، وهو أسود اللون، فلما بصرت به وقفت إعظاما له - لا وحق المسيح، ما خرجت من فمي إلى أحد من الناس - وقلت في نفسي: ثياب سود، ودابة سوداء، ورجل اسود، سواد في سواد في سواد، فلما بلغ إلي وأحد النظر قال: قلبك أسود مما ترى عيناك من سواد في سواد في سواد. قال أبي رحمه الله: قلت له: أجل فلا تحدث به أحدا، فما صنعت ؟ وما قلت له ؟ قال: سقط في يدي فلم أجد جوابا. قلت له: أفما ابيض قلبك لما شاهدت ؟ قال: الله أعلم. قال أبي: فلما اعتل يزداد بعث إلي فحضرت عنده، فقال: إن قلبي قد ابيض بعد سواده، وأنا أشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله، وأن علي بن محمد حجة الله على خلقه وناموسه الاعلم، ثم مات في مرضه ذلك، وحضرت الصلاة عليه، رحمه الله.


طبرى شیعی ‏رحمه الله در کتاب «دلائل الامامة» از محمد بن اسماعیل نهلى و او از پدرش نقل کرده است که گفت: من در سامراء اسیر بودم روزى یزداد مسیحی شاگرد بختیشوع را دیدم که از خانه موسى بن بغا بر می‌گشت، او همراه من به راه افتاد و باهم گفتگو می‌کردیم تا به محلی رسیدیم، با دست اشاره کرد و گفت: آیا این دیوار را می‌بینی؟ آیا می‌دانى صاحب این خانه کیست؟ گفتم: خودت بگو صاحب آن چه کسی است؟ جواب داد: جوانی علوی و اهل حجاز است که علی بن محمد نام دارد و ما اکنون اطراف خانه‌‏اش راه می‌رویم. به یزداد گفتم: راجع به او چه می‌دانی؟ گفت: اگر کسی در عالم از غیب و پنهانی خبر داشته باشد او است. گفتم: از کجا می‌دانی و چگونه این مطلب را می‌گویی؟ گفت: قضیه عجیبی از او برایت تعریف می‌کنم که مثل آن را تو و دیگران نشنیده‌اید ولی خدا را وکیل و حاکم قرار می‌دهم که آن را از طرف من برای هیچ کس نقل نکنی، زیرا من طبیب هستم و خرجی زندگى من از طریق سلطان تأمین می‌شود، و شنیده‌ام که خلیفه او را از روى دشمنى از حجاز به اینجا کشانیده است که مردم به او روی نیاورند و گرد او جمع نشوند و در نتیجه سلطنت او از بین ایشان یعنى فرزندان عباس خارج نشود. گفتم: قول می‌دهم و خدا را ضامن می‌گیرم که آن را براى کسی نقل نکنم، قصه‌ات را بگو و ترسی به خود راه نده، چون تو یک نفر نصرانی هستی و نسبت به آنچه از این خانواده تعریف کنی کسی تو را متهم نمی‌کند، و مطمئن باش که من آن را کتمان خواهم کرد. گفت: بلی قضیه آن است که روزى او را ملاقات کردم در حالی که بر اسب سیاهى سوار شده بود، لباس سیاهی به تن و عمامه سیاهی بر سر گذاشته بود، چهره خود ایشان هم مایل به سیاهی شده بود، همینکه چشمم به ایشان افتاد به احترام او ایستادم، و با خود بدون آنکه از دهان من مطلبی خارج شود و کسی از من حرفی بشنود، به حق حضرت مسیح علیه السلام فقط در ضمیر خود گذراندم که گفتم: لباس او سیاه، عمامه او سیاه، مرکب او سیاه، و خودش سیاه، سیاهی در سیاهی در سیاهی. همین که به من رسید به تندی به من نگاهی کرد و فرمود: قلب تو سیاه‏‌تر است از آنچه چشمان تو مشاهده کرد که سیاهی در سیاهی در سیاهی گفتی.

اسماعیل (راوی) گفت: به او گفتم: بعد از آن چه کردی و به او چه جواب دادی؟ گفت: از شنیدن کلام آن حضرت متحیر و سرگردان در جای خود بی‌حرکت ماندم و نتوانستم هیچگونه پاسخی دهم. به او گفتم: آیا قلبت از مشاهده این معجزه و کرامت، نورانی و سفید نشد؟ جواب داد: خدا می‌داند.

اسماعیل در دنباله داستان گفت: هنگامى که یزداد مریض و ناتوان گردید کسی را به سوی من فرستاد، و من نزد او حاضر شدم، به من گفت: بدان قلب من بعد از آن تاریکی و سیاهی که داشت به برکت امام هادی علیه السلام روشن و سفید گردید و اکنون شهادت می‌‏دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده او است، و حضرت علی بن محمد علیهما السلام حجت خداوند بر بندگانش و ناموس بزرگ پروردگار است. سپس در همان بیماری دنیا را وداع گفت، و من در نمازی که بر او خواندند شرکت کردم؛ رحمت خدا بر او باد.


دلائل الامامة، تألیف طبری شیعی، صفحه ۴۱۸-۴۲۰


  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۴۹
  • مصطفی جمشیدی

امیر المومنین علیه السلام مبنای دوستی و دشمنی در راه خدا


أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ ذَاتَ یَوْمٍ: یَا عَبْدَ اللَّهِ، أَحْبِبْ فِی اللَّهِ وَ أَبْغِضْ فِی اللَّهِ، وَ وَالِ فِی اللَّهِ وَ عَادِ فِی اللَّهِ، فَإِنَّهُ لَنْ تُنَالَ وَلَایَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِکَ؛ وَ لَا یَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِیمَانِ وَ إِنْ کَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ صِیَامُهُ حَتَّى یَکُونَ کَذَلِکَ؛ وَ قَدْ صَارَتْ مُؤَاخَاهُ النَّاسِ یَوْمَکُمْ هَذَا أَکْثَرُهَا فِی الدُّنْیَا عَلَیْهَا یَتَوَادُّونَ وَ عَلَیْهَا یَتَبَاغَضُونَ؛ وَ ذَلِکَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً؛ فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَکَیْفَ لِی أَنْ أَعْلَمَ أَنِّی قَدْ وَالَیْتُ فِی اللَّهِ وَ عَادَیْتُ فِی اللَّهِ؟ وَ مَنْ وَلِیُّ اللَّهِ حَتَّى أُوَالِیَهُ وَ مَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِیَهُ؟ فَأَشَارَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْْهِ وَ آلِهِ إِلَى عَلِیٍّ عَلَيْهِ السَّلَام فَقَالَ: أَ تَرَى هَذَا؟ قَالَ: بَلَى، قَالَ وَلِیُّ هَذَا وَلِیُّ اللَّهِ فَوَالِهِ، وَ عَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ، وَالِ وَلِیَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِیکَ وَ وَلَدِکَ، وَ عَادِ عَدُوَّ هَذَا وَ لَوْ أَنَّهُ أَبُوکَ أَوْ وَلَدُکَ.

            

رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی به یکی از اصحاب خود فرمودند: ای بنده خدا، دوست بدار براى خدا و دشمن بدار برای خدا، و محبت داشته باش در راه خدا و دشمنی کن در راه خدا، چرا که هرگز به ولایت خدا نخواهی رسید مگر به همین کار؛ و شخص طعم ایمان را هرگز نخواهد چشید اگر چه نماز و روزه اش زیاد باشد مگر اینچنین باشد؛ مدار دوستی مردم حالا بیشتر در مسائل دنیوی است و هدف‌های دنیوی موجب دوستی و دشمنی می‏‌شود، اما این مطلب آن‌ها را از جانب خدا بی‌نیاز نمی‌کند؛ عرض کرد: یا رسول الله، چگونه بدانم دوستی و دشمنی من در راه خداست؟ و دوست خدا کیست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست تا او را دشمن بدارم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اشاره به امیر المومنین علی علیه السلام نموده و فرمود: این شخص را می‌بینی؟ عرض کرد: آری، فرمود: دوست او دوست خدا است او را دوست بدار و دشمن او دشمن خدا است او را دشمن بدار، و فرمود: دوست او را دوست بدار اگر چه قاتل پدر یا فرزندت باشد، و دشمن بدار دشمن او را اگر چه پدر یا فرزندت باشد.

           

بحار الانوار، تألیف علامه مجلسی رضوان الله علیه، جلد ۲۷، صفحه ۵۴، حدیث ۸

  • ۰ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۴
  • مصطفی جمشیدی