حدیث، شعر و فضائل اهل بیت علیهم السلام

✅ اشعار مذهبی
✅ نشر معارف و احادیث اهل بیت
✅ فضایل اهل بیت از کتب اهل خلاف
✅ تقویم شیعه

کانال تلگرام:
http://telegram.me/Hadis_Sher_Fazael

آخرین نظرات
  • ۱۹ خرداد ۰۰، ۲۳:۴۸ - سجاد
    احسنت
  • ۱۰ بهمن ۹۹، ۲۲:۴۱ - حسین بوذرجمهری
    عالی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طبری» ثبت شده است


امیر المومنین علیه السلام هادی امت (به روایت اهل تسنن)


یکی از آیاتی که در شان حضرت امیر المومنین علیه السلام نازل شده و فضیلتی بی‌نظیر برای آن حضرت محسوب می‌شود و به تنهایی برتری آن حضرت بر سایرین را ثابت می‌کند، آیه هفتم سوره رعد است. خداوند متعال در این آیه می‌فرماید: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ.» طبق آنچه که علمای اهل تسنن با اسناد خود نقل کرده‌اند، منذر وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه و آله و هادی، مولای متقیان، امیر المومنین، حضرت علی علیه السلام می‌باشد.


طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل تسنن در تفسیر خود روایت کرده است:


حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى الصُّوفِيُّ، قَالَ: ثنا الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْأَنْصَارِيُّ، قَالَ: ثنا مُعَاذُ بْنُ مُسْلِمٍ، ثنا الْهَرَوِيُّ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ {إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} [الرعد: ۷] وَضَعَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ، فَقَالَ: «أَنَا الْمُنْذِرُ» {وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ} [الرعد: ۷] ، وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ فَقَالَ: «أَنْتَ الْهَادِي يَا عَلِيٌّ، بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ بَعْدِي» .


ابن عباس گفت: هنگامی که آیه: «ای پیغمبر تو انذاردهنده هستی و هر قومی یک هادی (هدایت‌گر) هم دارد.» نازل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دست بر سینه نهاد و فرمودند: «من انذاردهنده هستم و و برای هر قومی هدایت‌گری وجود دارد» و با دست خود به شانه حضرت علی (علیه السلام) اشاره کرد و فرمودند: «ای علی، تو هدایت‌گر هستی؛ هدایت‌شده‌ها [بعد از من] توسط تو هدایت می‌شوند.»


جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر الطبری)، تالیف طبری، جلد ۱۳، صفحه ۴۴۲-۴۴۳، چاپ دار هجر


خداوند در قرآن می‌فرماید: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّي إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» [آيا کسی که به حق هدایت می‌کند، به پیروی کردن از او سزاوارتر است یا کسی که خود از هدایت بی‌بهره است مگر آن که [توسط دیگری] هدایت شود؛ پس چگونه داوری می‌کنید؟] (یونس/ ۳۵)

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۲
  • مصطفی جمشیدی


زنان کامله (به روایت اهل تسنن)


محمد بن جریر طبری از علما و مفسرین بزرگ اهل تسنن روایت کرده است:


حَدَّثَنِي الْمُثَنَّى، قَالَ: ثنا آدَمُ الْعَسْقَلَانِيُّ، قَالَ: ثنا شُعْبَةُ، قَالَ: ثنا عَمْرُو بْنُ مُرَّةَ، قَالَ: سَمِعْتُ مُرَّةَ الْهَمْدَانِيَّ، يُحَدِّثُ عَنْ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «كَمُلَ مِنَ الرِّجَالِ كَثِيرٌ، وَلَمْ يَكْمُلْ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَرْيَمُ وَآسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ وَخَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَفَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ».


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: از مردان افراد زیادی به کمال رسیدند، ولی از زنان جز مریم و آسیه زن فرعون و خدیجه بنت خویلد و فاطمه دختر محمد (علیهم السلام) به کمال نرسیدند. 


جامع البیان فی تفسیر القرآن، تالیف طبری، جلد ۵، صفحه ۳۹۵، چاپ دار هجر

  • ۰ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۱۸
  • مصطفی جمشیدی


بغض و نفرت امام جواد علیه السلام از قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها و آرزوی انتقام از آنان


طبری شیعی رضوان الله علیه روایت کرده است:


۱۸/۳۵۸- وأخبرني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى، قال: حدثنا أبي (رضي الله عنه)، قال: أخبرني أبو جعفر محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد، قال حدثنا محمد بن أحمد بن أبي عبدالله البرقي، قال: حدثني زكريا بن آدم، قال: إني كنت عند الإمام الرضا عليه السّلام اذ جيء بأبي جعفر عليه السّلام و سنه أقل من أربع سنين، فضرب بيده إلى الأرض و رفع رأسه إلى السماء، فأطال الفكر؛ فقال له الإمام الرضا عليه السلام: بنفسي أنت فيم طال فكرك؟ فقال: فيما صنع بامي فاطمة عليها السّلام؛ أما والله لأخرجنهما، ثم لأحرقنهما، ثم لأذرينهما، ثم لأنسفنهما في اليم نسفا؛ فأستدناه و قبل بين عينيه ثم قال: بأبي أنت و امي، أنت لها - يعني الإمامة -.


زکریا ابن آدم گفت: نزد حضرت امام رضا علیه السلام بودم، آن هنگام امام جواد علیه السلام را آوردند و سن آن حضرت کمتر از چهار سال بود، دست‌های خود را به زمین زد و سر مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد، سپس در فکر طولانی فرو رفت؛ امام رضا علیه السلام به او فرمودند: جانم فدایت در چه فکرت به طول انجامید؟ فرمودند: در آنچه به مادرم فاطمه علیها السلام شد به خدا قسم آن دو نفر را از قبر بیرون می‌کشم، سپس می‌سوزانم، سپس بر آن‌ها خشم می‌گیرم، سپس خاکستر آنها را به دریا می‌ریزم؛ پس امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام را نزد خود طلبید و بین دو دیدگانش را بوسید سپس فرمودند: پدر و مادرم فدایت، تو از برای آن هستی - یعنی امامت - (تو شایستگی امامت را داری و امامت بعد از من از برای تو است).


دلائل الامامة، تالیف طبری شیعی رضوان الله علیه، صفحه ۴۰۰-۴۰۱، چاپ موسسه البعثة


نکته جالب توجه این است که این روایت را مسعودی عالم و مورخ نامی اهل تسنن هم نقل کرده است:


اثبات الوصیة، تالیف مسعودی، صفحه ۲۳۱-۲۳۲، چاپ دار الاضواء


نکته قابل توجه روایت این است که امام رضا علیه السلام عمل امام جواد علیه السلام را با خوشحالی خود تایید می‌کنند و آن را نشانه‌ی امامت می‌دانند؛ پس یکی از نشانه‌های امامت هر امام معصوم، داشتن بغض قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها است.


  • مصطفی جمشیدی


طبری (از علمای بزرگ اهل تسنن) و تالیف کتاب دو جلدی در جمع طرق حدیث غدیر !


ابن کثیر دمشقی عالم و مورخ بزرگ اهل تسنن می‌نویسد:


قُلْتُ: وَقَدْ رَأَیْتُ لَهُ کِتَابًا جَمَعَ فِیهِ أَحَادِیثَ غَدِیرِ خُمٍّ فِی مُجَلَّدَیْنِ ضَخْمَیْنِ، وَکِتَابًا جَمَعَ فِیهِ طُرُقَ حَدِیثِ الطَّیْرِ.


من (ابن کثیر) می‌گویم: کتابی از طبری دیدم که در آن احادیث غدیر خم را در دو جلد جمع کرده بود و کتابی از او دیدم که طرق حدیث طیر را در آن جمع کرده بود.


البدایة و النهایة، تألیف ابن کثیر دمشقی، صفحه ۱۶۹۵، چاپ بیت الافکار الدولیة


حدیث غدیر و حدیث طیر به قدری کثیر الطرق بوده که عالمی همچون طبری که سنی متعصب و مبغض اهل بیت علیهم السلام بوده در جمع طرق آن کتاب تالیف می‌کند و این نشان از استحکام و اصالت فوق تواتر این احادیث دارد.

  • ۰ نظر
  • ۲۱ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۲
  • مصطفی جمشیدی

معجزه امام هادی علیه السلام و اسلام آوردن مسیحی


طبرى شیعی ‏رحمه الله در کتاب «دلائل الامامة» از محمد بن اسماعیل نهلى و او از پدرش نقل کرده است که گفت: من در سامراء اسیر بودم روزى یزداد مسیحی شاگرد بختیشوع را دیدم که از خانه موسى بن بغا بر می‌گشت، او همراه من به راه افتاد و باهم گفتگو می‌کردیم تا به محلی رسیدیم، با دست اشاره کرد و گفت: آیا این دیوار را می‌بینی؟ آیا می‌دانى صاحب این خانه کیست؟ گفتم: خودت بگو صاحب آن چه کسی است؟ جواب داد: جوانی علوی و اهل حجاز است که علی بن محمد نام دارد و ما اکنون اطراف خانه‌‏اش راه می‌رویم. به یزداد گفتم: راجع به او چه می‌دانی؟ گفت: اگر کسی در عالم از غیب و پنهانی خبر داشته باشد او است. گفتم: از کجا می‌دانی و چگونه این مطلب را می‌گویی؟ گفت: قضیه عجیبی از او برایت تعریف می‌کنم که مثل آن را تو و دیگران نشنیده‌اید ولی خدا را وکیل و حاکم قرار می‌دهم که آن را از طرف من برای هیچ کس نقل نکنی، زیرا من طبیب هستم و خرجی زندگى من از طریق سلطان تأمین می‌شود، و شنیده‌ام که خلیفه او را از روى دشمنى از حجاز به اینجا کشانیده است که مردم به او روی نیاورند و گرد او جمع نشوند و در نتیجه سلطنت او از بین ایشان یعنى فرزندان عباس خارج نشود. گفتم: قول می‌دهم و خدا را ضامن می‌گیرم که آن را براى کسی نقل نکنم، قصه‌ات را بگو و ترسی به خود راه نده، چون تو یک نفر نصرانی هستی و نسبت به آنچه از این خانواده تعریف کنی کسی تو را متهم نمی‌کند، و مطمئن باش که من آن را کتمان خواهم کرد. گفت: بلی قضیه آن است که روزى او را ملاقات کردم در حالی که بر اسب سیاهى سوار شده بود، لباس سیاهی به تن و عمامه سیاهی بر سر گذاشته بود، چهره خود ایشان هم مایل به سیاهی شده بود، همینکه چشمم به ایشان افتاد به احترام او ایستادم، و با خود بدون آنکه از دهان من مطلبی خارج شود و کسی از من حرفی بشنود، به حق حضرت مسیح علیه السلام فقط در ضمیر خود گذراندم که گفتم: لباس او سیاه، عمامه او سیاه، مرکب او سیاه، و خودش سیاه، سیاهی در سیاهی در سیاهی. همین که به من رسید به تندی به من نگاهی کرد و فرمود: قلب تو سیاه‏‌تر است از آنچه چشمان تو مشاهده کرد که سیاهی در سیاهی در سیاهی گفتی.


اسماعیل (راوی) گفت: به او گفتم: بعد از آن چه کردی و به او چه جواب دادی؟ گفت: از شنیدن کلام آن حضرت متحیر و سرگردان در جای خود بی‌حرکت ماندم و نتوانستم هیچگونه پاسخی دهم. به او گفتم: آیا قلبت از مشاهده این معجزه و کرامت، نورانی و سفید نشد؟ جواب داد: خدا می‌داند.


اسماعیل در دنباله داستان گفت: هنگامى که یزداد مریض و ناتوان گردید کسی را به سوی من فرستاد، و من نزد او حاضر شدم، به من گفت: بدان قلب من بعد از آن تاریکی و سیاهی که داشت به برکت امام هادی علیه السلام روشن و سفید گردید و اکنون شهادت می‌‏دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و محمد صلی الله علیه و آله فرستاده او است، و حضرت علی بن محمد علیهما السلام حجت خداوند بر بندگانش و ناموس بزرگ پروردگار است. سپس در همان بیماری دنیا را وداع گفت، و من در نمازی که بر او خواندند شرکت کردم؛ رحمت خدا بر او باد.


متن عربی روایت: ٣٨٢ / ١٥ - وحدثني أبو عبد الله القمي، قال: حدثني ابن عياش، قال: حدثني أبو الحسين محمد بن إسماعيل بن أحمد الفهقلي الكاتب بسر من رأى سنة ثمان وثلاثين وثلاثمائة، قال: حدثني أبي قال: كنت بسر من رأى أسير في درب الحصاء فرأيت يزداد النصراني تلميذ بختيشوع وهو منصرف من دار موسى بن بغا، فسايرني وأفضى بنا الحديث إلى أن قال لي: أترى هذا الجدار، تدري من صاحبه ؟ قلت: ومن صاحبه ؟ قال: هذا الفتى العلوي الحجازي. يعني علي بن محمد بن الرضا عليه السلام وكنا نسير في فناء داره، قلت ليزداد: نعم فما شأنه ؟ قال: إن كان مخلوق يعلم الغيب فهو. قلت: وكيف ذلك ؟ قال: اخبرك عنه بأعجوبة لن تسمع بمثلها أبدا، ولا غيرك من الناس، ولكن لي الله عليك كفيل وراع أنك لا تحدث به عني أحدا، فإني رجل طبيب ولي معيشة أرعاها عند هذا السلطان. و بلغني أن الخليفة استقدمه من الحجاز فرقا منه لئلا ينصرف إليه وجوه الناس، فيخرج هذا الامر عنهم. يعني بني العباس. قلت: لك علي ذلك، فحدثني به وليس عليك بأس، إنما أنت رجل نصراني، لا يتهمك أحد فيما تحدث به عن هؤلاء القوم، وقد ضمنت لك الكتمان. قال: نعم، اعلمك أني لقيته منذ أيام وهو على فرس أدهم، وعليه ثياب سود، وعمامة سوداء، وهو أسود اللون، فلما بصرت به وقفت إعظاما له - لا وحق المسيح، ما خرجت من فمي إلى أحد من الناس - وقلت في نفسي: ثياب سود، ودابة سوداء، ورجل اسود، سواد في سواد في سواد، فلما بلغ إلي وأحد النظر قال: قلبك أسود مما ترى عيناك من سواد في سواد في سواد. قال أبي رحمه الله: قلت له: أجل فلا تحدث به أحدا، فما صنعت ؟ وما قلت له ؟ قال: سقط في يدي فلم أجد جوابا. قلت له: أفما ابيض قلبك لما شاهدت ؟ قال: الله أعلم. قال أبي: فلما اعتل يزداد بعث إلي فحضرت عنده، فقال: إن قلبي قد ابيض بعد سواده، وأنا أشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمدا رسول الله، وأن علي بن محمد حجة الله على خلقه وناموسه الاعلم، ثم مات في مرضه ذلك، وحضرت الصلاة عليه، رحمه الله.


دلائل الامامة، تألیف طبری شیعی، صفحه ۴۱۸-۴۲۰


  • ۰ نظر
  • ۱۹ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۲
  • مصطفی جمشیدی